همه افراد در تلاش برای رسیدن به خوشبختی بوده و در راه دستیابی به موفقیت تمام زندگی خود را صرف می کنند. فکر نمی کنم بتوانیم فرد یا کسب وکاری را بیابیم که بگوید به دنبال موفقیت خود یا کسب و کار و استارتاپ خود نیستم. اما نکته جالب آن است که کمتر کسی را می توانید پیدا کنید که تعریف درست و کاملی از موفقیت داشته باشد. متاسفانه همه یک تعریف کلی و مبهم از موفقیت دارند. به راستی تعریف ساده و دقیق موفقیت چیست؟
موفقیت چیست؟
تعریف موفقیت خیلی ساده است و یک موضوع نسبی برای هر فرد یا کسب و کار است. موفقیت به معنای “رسیدن به اهداف تعیین شده” است. به عبارت دیگر موفقیت برای هر کسی به معنای رسیدن وی به نقطه مطلوب و اهدافی است که قبلا طراحی و برنامه ریزی نموده است و هیچ معنای دیگری ندارد!
با توجه به این تعریف ۲ نکته جالب وجود دارد:
- نکته اول آن است که افراد یا کسب و کارها همواره به دنبال موفقیت هستند اما هنوز اهداف روشن و مشخص خود را تعیین نکرده اند. با توجه به تعریف یادشده از موفقیت، واضح است که همه تلاش یک فرد یا کسب و کار برای رسیدن به موفقیت، بدون تعریف درست اهداف مشخص، بی فایده و بی معناست.
شما قضاوت کنید که چقدر از افراد واقعا اهداف خود را به درستی تعریف می کنند؟ خود شما چطور؟ چگونه می شود ادعا نمود به دنبال موفقیت هستیم ولی هنوز هدف های خود را مشخص و تعریف نکرده ایم؟! - با توجه به تعریف، نکته دوم آنست که موفقیت امری کاملا نسبی است و نمی توان میزان موفقیت افراد یا کسب و کارهای مختلف را با هم مقایسه نمود چون اهداف هر فرد یا هر کسب و کاری می تواند با دیگری متفاوت باشد. پس افراد یا کسب و کارها با اهداف مختلف را نمی توان از هم موفق تر دانست.
بدون تعیین نقطه مطلوب و چشم انداز نهایی،
هر گونه تلاش برای موفقیت کاملا بی معنا و بی نتیجه ست!
در نتیجه واضح است که اولین گام در مسیر رسیدن به موفقیت، هدف گذاری است. این اهداف می تواند کوتاه مدت و موقت یا بلند مدت باشد. به عبارت دیگر لازمست ابتدا چشم انداز فردی یا کسب وکاری طراحی و تعریف شده و سپس برای تحقق آن و رسیدن به موفقیت تلاش شود. اینجاست که بحث ضرورت وجود یک چشم انداز به صورت کاملا جدی مطرح می شود. کسب و کار یا فردی که چشم انداز مشخصی ندارد به معنای آنست که هیچگاه حرکت در مسیر دستیابی به موفقیت برای وی معنا ندارد و احتمالا درگیر اقدامات پراکنده ایست که نمیداند ضرورت دارند یا خیر.
سوالی که ممکن است مطرح شود آن است که اگر بخواهیم برای ترسیم آینده مطلوب، اهداف خود را تعریف کنیم چه اصول و قواعدی باید رعایت شود؟ حال صحبت از نسبی بودن موفقیت و اهداف می شود، چگونه می توانیم هدف گذاری بهتری داشته باشیم که احتمال موفقیت مان بیشتر باشد؟ آیا اهداف سایر کسب و کارها یا دیگران هم برای ما مناسب هستند؟
یکی از روش های شناخته شده برای تعریف اهداف، روشی است که در آن به پنج ویژگی اساسی تعریف هدف مناسب اشاره می شود. این روش هدف گذاری را SMART می نامند.
هدف گذاری هوشمند یا SMART چیست؟
با توجه به این روش اهداف مناسب اهدافی هستند که شرایط زیر را داشته باشند:
- مشخص (Specific)
باید هدف مشخص و روشنی تعریف کنیم. اهداف مبهم و کلی و نامشخص نامناسب بوده و به شما کمکی نخواهند کرد. بهتر است بدانیم دقیقاً قرار است به چه چیزی برسیم. اگر ندانیم دقیقا چه هدفی داریم چگونه می خواهیم بدانیم چقدر تلاش نیاز است، چقدر زمان و هزینه باید بکنیم؟ و …
مثلا کسی که هدفش خرید یک خانه است باید مشخص کند چه نوع خانه ای مورد نظرش است؟ خانه ویلایی یا آپارتمانی؟ در کدام منطقه شهری، حدودا خانه چند متری؟ باید بدانیم برای این خرید چقدر پول لازم دارد؟ چقدر باید تلاش شود و …
یا مثلا در حوزه کسب و کار، اگر شما یک کسب و کار با ایده کلی “فروش اینترنتی کتاب” و با یک مدل کسب و کار مشخص دارید، “توسعه بازار” یک هدف کلی و “افزایش سهم از بازار فروش الکترونیکی کتاب در ایران” یک هدف مشخص برای شما است. پس اگر مثلا برای یک کسب و کار می خواهیم توسعه بازار را به عنوان یک هدف تعریف نماییم باید بدانیم منظورمان از توسعه بازار دقیقا چیست؟ مثلا افزایش سهم در بازار فلان( بازار مشخص) می تواند به عنوان هدف تعریف شود. ضمنا باید بدانیم حدودا چه سهم بازاری مد نظر است؟ زیر ۵ درصد، ۱۰ درصد، ۲۰ تا ۳۰درصد، …
- قابل اندازه گیری (Measurable)
قابل اندازه گیری بودن، یک پارامتر مهم دیگر در هدف گذاری است. اگر هدف شما کم کردن وزن و تناسب اندام است باید تعریف کنید چه میزان کاهش وزن هدف شماست؟ ۱۰ کیلو یا ۳۰ کیلو یا …؟ از تعریف اهدافی که نتوانید میزان تحقق آن را بسنجید بپرهیزید. ممکن است هدفی برای خود یا کسب و کار خود بخواهید تعریف کنید که به نظر غیر قابل اندازه گیری به نظر برسد. اولا بدانید تعریف هدف غیر قابل اندازه گیری کاملا غلط است پس باید در درجه اول آن هدف را به اهداف قابل اندازه گیری دیگر بشکنید. هدف “افزایش رضایت مشتری” یک هدف درست در کسب و کار است لیکن باید به صورت قابل اندازه گیری تعریف شود. بهتر است از خود بپرسید رضایت مشتری از نظر کسب و کار ما چه معنایی دارد؟ دقیقا چه کاری اتفاق بیفتد به این معناست که مشتری ما راضی است؟ مثلا “۲۰ درصد از مشتریان ما را به دیگران توصیه کنند” یا اهدافی از این شکل مناسب تر هستند.
یا مثلا اگر در مثال قبلی برای هدف گذاری توسعه بازار یک کسب و کار، عددی را به عنوان میزان سهم بازار تعریف نکنیم هیچگاه قابل سنجش نخواهد بود که آیا در حال نزدیک شدن به این هدف هستیم یا خیر؟ آیا یک درصد افزایش سهم بازار مناسب است یا ۲۰ درصد افزایش؟ اینکه بدانیم در حال نزدیک شدن به یک هدف هستیم یا نه، بسیار مهم است.
- قابل دستیابی (Achievable)
برخی این ویژگی را Attainable می خوانند. باید اهدافی که برای خود یا کسب و کارمان تعریف میکنیم “برای شما و کسب و کار شما” قابل دستیابی بوده و ناممکن نباشد. مهم نیست نظر دیگران در مورد ممکن یا ناممکن بودن اهداف شما چیست. مهم آن است که خود شما باور داشته باشید که اهداف تان قابل دستیابی و ممکن است. ممکن بودن اهداف بسیار بستگی به خود فرد یا کسب و کار دارد. به این معنا که ممکن است یک هدف برای دیگری غیر ممکن ولی برای شما و براساس ویژگی ها و منابع و توانمندیهایی که دارید کاملا ممکن باشد.
- مرتبط (Relevant)
برخی حرف R در هدفگذاری هوشمند را Realistic تعریف میکنند. البته با توجه به تجربیات خودم در تعامل با کسب و کارهای مختلف و البته افراد، من به شدت موافق جدی آن دسته ای هستم که ویژگی مهم بعدی را Relevant بودن هدف می دانند. ممکن است شما اهداف مختلفی برای خود تعریف نمایید لیکن باید بدانید هدف هایی درست است و به شما کمک می نماید که در مسیر رسیدن به نقطه مطلوب اصلی یا چشم انداز شخصی یا کسب و کاری تان باشد. داشتن اهدافی که ربطی به رسیدن شما به چشم انداز تان ندارند یک هدف اضافی و غیر مفید است.
شما ممکن است اهداف متنوع و مختلفی داشته باشید. به صورت جدی پیشنهاد می نمایم ربط هر کدام از هدف هایتان را به چشم انداز خود بررسی و پیدا نمایید. این ویژگی بسیار مهم، اهداف شما را همسو و در جهت رسیدن به هدف اصلی (چشم انداز) کرده و شما را در رسیدن به آینده مطلوب تان یاری خواهند نمود و البته شما را از اهدافی که هیچ کمکی برای تحقق آینده مطلوبتان نمی کنند منصرف خواهد کرد.
- زمان دار (Time-Bound)
دارای زمان بندی مشخص و پیش بینی زمانی باشد. اینکه برای رسیدن اهداف زمان مشخص تعیین نکنیم باعث می شود این اهداف نوشته شوند ولی احتمال تحقق آنها بسیار پایین باشد. به نظر شما برای اینکه من برای رسیدن به تناسب اندام و کم کردن ۱۰ کیلوگرم وزن، به عنوان یک هدف شخصی، شش ماه زمان داشته باشم یا تا آخر عمر، کدام موثرتر است؟ اینکه ما در یک کسب و کار بخواهیم مجوز شرکت دانش بنیان نوع یک بگیریم یک هدف بسیار مناسب برای استفاده از مزیت های قانونی و … است. اما سوال اینجاست تا چه زمانی باید این مجوز اخذ شود؟ نمی تواند این هدف بدون زمان یا با زمان بسیار زیاد (البته متناسب با نوع هدف) باشد. ضمنا در ادامه، پایبندی و تلاش برای تحقق هدف تعیین شده در زمان مقرر هم نکته بعدی است که ضمانتی برای تلاش شما برای محقق شدن آن اهداف است.
می توانیم همین محتوی را در قالب یک ویدئوی آموزشی ترجمه شده زیر مشاهده کنید:
مدل SMARTER نیز در تکمیل ویژگی های بالا برای اهداف پیشنهاد شده است که Evaluation به معنای لزوم ارزیابی مستمر تحقق اهداف و Reward برای ارائه پاداش به خود برای رسیدن به اهداف محقق شده مطرح شده است.
هدفگذاری Smarter
در منابع مختلفی و بعد از پیشنهاد این مدل هدفگذاری، مدل تکامل یافته ای به نام Smarter مطرح شده است. در این مدل ارتقا یافته دو ویژگی جدید اضافه شده به شرح زیر:
- ارزیابی کردن Evaluate:
تحقق اهداف تعیین شده باید به شکل مستمر ارزیابی شده و فاصله موجود با این نقطه مطلوب مشخص شود.
- تنظیم و اصلاح مستمر Reviewed
بر اساس نتیجه ارزیابی تحقق نتابج و اهداف تعیین شده، می بایست این اهداف بازنگری و در صورت نیاز اصلاح یا تنظیم گردند. ممکن است به مرور و به دلیل شرایط غیر قابل پیش بینی موجود در مسیر زندگی یا کسب و کار برخی از اهداف به مرور غلط یا غیر قابل دسترس شوند که اصرار بر آنها یک تصمیم اشتباه است. البته برخی نیز R را به منزله Reward در نظر گرفته و به دادن جایزه برای پیشرفت در رسیدن به اهداف تاکید دارند.
یادمان باشد همه ما در کسب و کار یا زندگی شخصی خود فرصت های محدود زمانی داریم که هدف گذاری درست یک راه استفاده بهینه از این زمان و فرصت هاست.
اگر شما تجربه یا روش بهتری برای هدف گذاری سراغ دارید لطفا اینجا اشتراک بگذارید.
خیلی اوقات هدف گذاری نادرست مثلا هدفی که خیلی بلندپروازانه و غیرقابل دسترس باشه، علاوه بر اینکه نمیتونه باعث پیشرفت بشه ممکنه ضربه های دیگه ای مثل افسردگی و انزوا و … رو وارد کنه به شخص. -_-
پنج ویژگی هدفگذاری هوشمند بسیار جالب و مفید بود و میتواند به ما کمک کند تا اهداف مناسب خود را مشخص کنیم.
بنظر من در کنار اینکه چگونه برنامه ریزی کنیم، باید روش های انگیزشی برای مواقعی که به آن هدف نرسیدیم هم یاد بگیریم تا در این مسیر تن به باخت ندهیم.
تشکر از شما
اتفاقا این موضوع برای استارتاپ ها و کسب و کارهای نوپا هم به شدت اهمیت دارد. چون راه اندازی بدون هدف یک کسب و کار هیچ وقت نتیجه بخش نخواهد بود. خاطرمان باشد قرارنیست این اهداف غیر قابل تغییر باشند و هر زمان احساس شد باید بر اساس تغییرات بازار، نیاز مشتریان و … تغییر نماید میتواند به روز گردد.
اهدافی همچون دستیابی به تعداد مشخصی مشتری، مقدار مشخصی درآمد یا دستاوردهای دیگر میتواند از اهداف یک کسب و کار نوپا باشد.
ضمن عرض سلام ،از مطالب مفیدی که قرار دادید.در ابتدای کار های استراتاپی بابت موضوع اندازه گیری را متوجه نمی شوم کاری که هنوز فعالیت خود را به صورت رسمی شروع نکرده و هنوز ابتدای کار است چطور باید اندازه گیری کند.با تشکر از راهنمایی شما
هدف گذاری در زندگی مهمترین بخشه چون اگر هدفی وجود نداشته باشه انگیزهای هم وجود ندارد.همیشه، مهمترین هدفها ارزشها هستن مثلا فردی که هدف کلی (ارزش) زندگیش آرامش باشه کارهایی رو انتخاب نمیکنه که اون رو به چالش های خطرناک و ریسکی سوق بده بنابراین برای انتخاب هدفهایی که گفته شده در متن بالا اول باید ارزش گذاری کلی در زندگی فرد انجام بشه و طبق اون هدف گذاری بشه.
سلام ممنون از سایت خوبتون جالبه که الان همه چی مجازیه طرف سایت زده لوله بازکنی برچسب و سفارش چاه بازکنی رو هم اینترنتی میگیره! نظر من به شخصه اینه که اینترنت و فضای مجازی خیلی کارمونو راحت و سریع کرده و باعث شده بتونیم توی زمانمونم صرفه جویی کنیم.
متشکرم
استفاده از این تکنولوژی کار را برای خیلی از مشاغل ساده تر خواهد کرد.
سلام
در کنار مطالب بالا یک نکته دیگه هم هست. اونم اینه که اگر در مدتی که داریم برای دستیابی به هدف بلند مدتمون تلاش می کنیم نتونیم انگیزه های کوچیک برای خودمون درست کنیم طی کردن مسیر خیلی برامون سخت میشه و شاید به هدف نهایی نرسیم
من هم فکر میکنم که داشتن اهداف بی ربط به هم باعث می شه ما به اون اهداف نرسیم اما از یک طرف شاید شرایط طوری پیش بره و یا رسیدن به یکی از اهداف فعلا در دسترس نباشه که مجبور بشیم همچین اهدافی داشته باشیم. حتی در بعضی موارد هم دیده شده که فردی دو یا چند شغل داره که به همه ی اون ها هم علاقه داره و همینطور موفقه!
“بدون تعیین نقطه مطلوب و چشم انداز نهایی، هر گونه تلاش برای موفقیت کاملا بی معنا و بی نتیجه ست!” شاید مهم ترین جمله ای که در راه رسیدن به هدف هوشمند میتوان در نظر گرفت همین جمله میباشد. هدف گذاری در زندگی به نظر من مهم ترین بخش زندگی می باشد چون اگر هدف نداشته باشیم انگیزه ای نیز برای زندگی نخواهیم داشت.
گاهی ممکنه یک هدف در شروع خیلی واضح و clear نباشه و به تدریج هر چه پیش میریم شفاف تر و دقیق تر بشه.مثلا ممکنه کسی که هدفش پیدا کردن یک شغل در یک زمینه ی خاص هست در شروع،هدفش رو کار کردن تو یک شرکت خاص تصور نکنه اما کمی که در این مسیر پیش میره،نام اون شرکت هم به زمینه ی کاری مدنظرش اضافه میشه و هدفش واضخ تر میشه.
آیا این موضوع specific بودن هدف رو نقض میکنه و هدف گذاری بدی هست؟